خردمند
« فقط یکبار راه نَفَست تنگ میشود،
قلبت بیرقیب تندتر از همیشه میتپد؛ گویی زمانی نخواهد پایید که از سینه بیرون زند.
ذهنت در هزار توی واژهها برای یافتن واژهای درخور سردرگُم میماند.
زبانت افلیج بیپناهی میگردد که گویی تا همیشهاش در حصار دهان کنج عزلت گزیده است.
و چشمانت فقط از یک دریچه، آن هم دل است که همه چیز را به نظاره مینشیند.
وجودت محو حسی ابدی میگردد؛
جسمت به پیروی از روحت عریان جسم و روحی همگون و همدل میشود.
و آغوشت فقط پذیرای یک وجود خواهد بود.
آن لحظه بیتردید عاشق شدهای!»
نوشته شده در جمعه 87/8/24ساعت
9:42 عصر توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |